سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بیوگرافی کریم قربانی، بازیگر طنز از زبان خودش

نظر

کریم قربانی، بازیگر طنز معروف متولد اول مرداد سال 1336 است. او گیلانی است و در بندر انزلی به دنیا آمده اما سالها است که در تهران زندگی می کند. او در طول سالیان سال فعالیت هنری در فیلم ها و سریال های زیادی بازی کرده است. قربانی در گفت و گو با جام جم بیوگرافی خودش را بازگو کرده که در ادامه می خوانید:

 

تمام طول مصاحبه خودش است؛ همان پیرمرد شیرین «رویای گنجشک‌ها»، نگهبان بذله‌گو و مهربان خانه خورشید در سریال «بچه‌مهندس» و ... . کریم قربانی از ابتدای حضورش در روزنامه جام‌جم سعی دارد فضای گفت‌وگو را با شوخی‌های بجایش مفرح کند. هرچند از نگاه بیرونی، زندگی با او سر ناسازگاری داشته است و دو عزیز جوانش را از کف داده، اما مقتدرانه می‌گوید از زندگی راضی است و تمایل ندارد با بیان مکرر تلخکامی‌هایش کسی را بیازارد. ریشه‌های هنری‌ این بازیگر به خاک صحنه‌های تئاتر گیلان بازمی‌گردد. البته 40 سالی است به پایتخت کوچ کرده؛ در تهران کارش را با رادیو آغاز کرد و از دهه 80 با تلویزیون و سینما پی گرفت. او که در میانسالی برای مخاطبان به چهره‌ای شناخته‌شده بدل شد، کمتر اهل مصاحبه است اما در این گفت‌وگو حاضر شد و با همان لهجه آشنای گیلکی‌اش برایمان از ماجرای بازیگر شدن، نپذیرفتن نقش‌های بدون لهجه و تلخ، قصه اهدای اعضای فرزند و ... گفت.

با بیوگرافی کریم قربانی بازیگر کمدی آشنا شوید

شهرت کریم قربانی در میانسالی

در میانسالی و سال 1385 اولین کار تصویری‌ام را انجام دادم. نامش «روزگارخوش حبیب‌آقا»به‌کارگردانی سعیدآقاخانی و مهدی مظلومی بود و در آن با مرحوم‌سیروس گرجستانی بازی داشتم. سعید آقاخانی مرا در تئاتر انزلی دیده بود و برای نقش همسایه انتخاب کرد. اعتقاد دارم هر چه خداوند بخواهد همان می‌شود.

 

برای همین هیچ‌وقت فکر نکردم چرا زودتر در تلویزیون ظاهر نشدم؟ چرا در جوانی به شهرت نرسیدم؟ باید سال85 وارد تلویزیون می‌شدم. سال80 زمان این کار نبود و باید در همان رادیو می‌ماندم. بازیگری سن نمی‌شناسد. من اصلا در جوانی فکر نمی‌کردم بازیگر سینما و تلویزیون می‌شوم. در تئاتر مشغول بودم.

 

به هرحال سال‌ها گذشته و این مدت محل درآمدم بازیگری بوده است. با ورودم به عرصه تصویر، حضورم در رادیو و تئاتر کمرنگ شد. معضلی که در تئاتر وجود دارد، این است که اگر بخواهی یک کار درست انجام دهی باید یک سال وقت بگذاری ولی درآمدت اندازه آن یک سال نیست. با این‌که تئاتر را دوست دارم ولی با این اوضاع اقتصادی نمی‌شود کارکرد. 

 

تلخکامی‌های کریم قربانی

قربانی می گوید: زمانی که همسرم از دنیا رفت، سه پسر داشتم. شاید 20درصد دوباره ازدواج نکردنم به دلیل حضور بچه‌ها بود. 80‌درصدش به دلیل خلق‌وخوی همسر خدابیامرزم بود و هیچ‌وقت نتوانستم خودم را راضی کنم با یک زن دیگر به زندگی ادامه دهم. معتقدم در دعاهایتان هرچه از خدا بخواهید، به شما می‌دهد. فقط دعا باید عقلایی باشد. اگر دعا کنی خانه‌ای در نیاوران بخری باید توانایی‌اش را هم داشته باشی.

 

من با توجه به توانایی‌ام، خواستم سمت گمرک و هلال‌احمر آپارتمان داشته باشم و خدا هم به من داد. همچنین زمانی که همسرم 29 ساله‌ام را در خاک می‌گذاشتم از خدا خواستم هیچ زنی را سر راه من قرار ندهد و همین‌طور هم شد. خانواده‌ام مصر به ازدواجم بودند اما نمی‌دانستند چرا من مخالفت می‌کنم. بزرگ‌کردن بچه‌ها سخت بود اما خواهر و مادر همسرم، همچنین مادر و خانواده خودم دست به دست هم دادند و در این راه کمکم کردند. سال‌ها بعد از فوت همسرم یعنی سال 94 پسرم را هم از دست دادم. علت درگذشت او ناراحتی قلبی بود. پسرم ازدواج کرده بود و دو دختر داشت.

کریم قربانی بازیگر سریال بچه مهندس زندگینامه خواندنی دارد

ساکن تهران شدم

کریم قربانی ادامه می دهد: سال 1362 ساکن تهران شدم. پیش از آن در انزلی تئاتر کار می‌کردم.   به‌هرحال باکارهای نمایشی آشنایی داشتم. مثلا وقتی در انزلی بودم، آقای هنرمند تئاتری را به انزلی آورده بودند و من در این کار نقشی گرفتم. آقایان سعید آقاخانی، لولایی، عطاران و خیلی‌های دیگر هم که بعد از ساعت خوش به شهرهای دیگر می‌رفتند و تئاتر کار می‌کردند. با این عزیزان هم در تئاتر آزاد در استان گیلان همکاری داشتم.به‌دلیل این‌که با رادیو همکاری کنم مجبور به استقرار در تهران شدم. معتقدم آدم باید هدف‌گذاری کند.

 

مهم نیست 20یا 60ساله باشی، بلکه باید هدفت را بدانی. کسانی که بخواهند می‌توانند بازیگر شوند به‌شرط این‌که مثل دیگر کارهایشان برای این موضوع هم هدف‌گذاری داشته باشند. مردم فکر می‌کنند بازیگری کار راحتی است. وقتی مرا می‌بینند، می‌گویند می‌شود من را هم به کاری معرفی کنی؟ می‌گویم مگر بازیگری بلدید؟ جواب می‌دهند مگر تو بلد بودی؟! چیزی از پیشینه این کار نمی‌دانند و فکر می‌کنند فقط باید بروی جلوی دوربین.

 

نقش بدون لهجه نمی‌پذیرم

در خیابان هرکس من را می‌بیند می‌گوید عاشق لهجه‌ات هستیم؛ یکی نمی‌گوید عاشق خودت هستم! پیش مادر خدابیامرزم رفتم و پرسیدم جریان چیست که هرکس من را می‌بیند فقط می‌گوید عاشق لهجه‌ات هستم. مادرم گفت حق دارند. زمانی‌که به دنیا آمدی آن‌قدر وحشتناک بودی که من صورتت را نگاه نمی‌کردم به تو شیر می‌دادم (می‌خندد)! هرچند داشتن لهجه انتخاب‌هایم را محدود کرده است اما خودم هم به‌هیچ‌عنوان نقش بدون لهجه را نمی‌پذیرم. مثلا در سریال «دراکولا»، آقای مدیری گفت شما نقش پدر من را دارید. اگر می‌شود از لهجه‌تان کم کنید. قبول نکردم. برای جاانداختن این لهجه زحمت کشیدم و فیلمنامه‌های این‌چنینی را نمی‌پذیرم.

 

آدم هیچ‌وقت از زبان و لهجه مادری خسته نمی‌شود. عاشق لهجه‌ام هستم و صددرصد رویش تعصب دارم.  همسرم را سال 1370 به علت تصادف از دست دادم. ایشان دخترخاله پدر بنده بودند اما در تهران بزرگ شدند. یادم هست روی لهجه من حساسیت داشت و من هم برای شوخی‌کردن، نقطه‌ضعفش را می‌دانستم. مثلا وقتی می‌رفتیم مانتو بخریم، با لهجه غلیظ قیمت را می‌پرسیدم. او حرص می‌خورد و می‌گفت دیگر با تو برای خرید نمی‌آیم (می‌خندد)!